کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳

ساخت وبلاگ
این روزا فکر‌های عجیبی در ذهنم پرسه میزند. بعضی اوقات فکر میکنم که زندگی من بی معنی است و مفهومی ندارد  اصلا آکسیجنی که تنفس میکنم ضایع میشود . فکر میکنم من لیاقت زنده ماندن را ندارم. با وجودیکه خانوا کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳...ادامه مطلب
ما را در سایت کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rawaniwriter بازدید : 54 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 11:30

باز هم روز جمعه شد. همیشه از جمعه ها بدم می‌آمد. روزهای جمعه روزهای هستند که تمام جاهای که باید خودم را در آن جاها سرگرم کنم تعطیل هستند. و این مرا عصبی میکند. در طول هفته روزهای جمعه هستند که بسیار ب کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳...ادامه مطلب
ما را در سایت کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rawaniwriter بازدید : 61 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 11:30

سخت ترین خدا حافظی...اگر هنگام سلام دادن بفهمی روزی باید خداحافظی نمایی، آیا حاظری سلام بدهی؟ بهتر است بگویم اگر بفهمی سخت ترین خداحافظی عمرت را با کسی که قرار است روزی عزیز ترین شخص زندگیت شود، باید کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳...ادامه مطلب
ما را در سایت کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rawaniwriter بازدید : 76 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 11:30

نمی دانم چی حکمتی هست که در شب های امتحان من دلم از هرچی  درس و کتاب و جزوه درسی هست می گیرد. دوباره امتحانات وسط سمستر هست و من لمیده در بستر و غرق در افکار مبهم خویش. آدم های نرمال و عادی را میبینم کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳...ادامه مطلب
ما را در سایت کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rawaniwriter بازدید : 73 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 11:30

تقریبا دو ماه و چند روزی می‌شود که صورت زیبا و معصومش را ندیده‌ام اما هنوز تمام اجزای صورتش را به خاطر دارم. چشمهای سیاه و درشت که در حصار انبوه مژه هایش و در پرتو ابروهای کمانی و خوش حالتش جای گرفته، کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳...ادامه مطلب
ما را در سایت کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rawaniwriter بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 8 اسفند 1397 ساعت: 23:36

نان شب را صرف کردم و به اتاقم رفتم پیاله‌ای چایی هم با خود بردم تا با خواندن کتابی بنوشم. کتابی از قفسه‌ای کتاب‌هایم برداشتم و بروی دوشکی که همیشه در گوشه‌ای اتاقم پهن است نشستم و به بالشی تکیه دادم. کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳...ادامه مطلب
ما را در سایت کاش میشد دوباره باهم باشیم...#۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rawaniwriter بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 8 اسفند 1397 ساعت: 23:36